سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دل نوشته های یک فرشته
 RSS  :: خانه :: ارتباط با من :: پروفایل :: پارسی بلاگ
اگر آن که خواهى نیستى بارى بدان ننگر که کیستى . [نهج البلاغه]
  • پیوندهای روزانه
  • گروه ریاضی مشگین شهر [179]
    [آرشیو(1)]


  • تعداد بازدیدهای وبلاگ
  • - کل بازدیدها: 5750 بازدید
    - امروز: 0 بازدید
    - دیروز: 0 بازدید

  • درباره من
  • دل نوشته های یک فرشته

  • لوگوی وبلاگ
  • دل نوشته های یک فرشته

  • دوستان من لوگوی



  • اشتراک
  •  

  • اوقات شرعی

  • ? پیله و پروانه
  • فرشته شنبه 86/3/19 ساعت 3:2 عصر
  •  

    بیشتر ما درسختی هامون صبر و طاقتمون رو ازدست میدیم و مدام با خودمون میگیم چرا این مشکلات برای من پیش میاد هزار تا برچسب بدشانسی و بدبختی به خودمون میزنیم و یا فکر میکنیم خالقمون دوستمون نداره و گرنه راضی به اینهمه رنج کشیدنمون نمیشد میدونید تا زمانیکه با مطلب زیر برخورد نکرده بودم بیشتر از مواجه شدن با سختیها فرسوده میشدم و توان مقابله با آنهارو از دست میدادم اما خوندن حکایت پیله و پروانه خیلی آرومم میکنه شاید شما هم این متنو خونده باشید ولی برای من که خوندنش تکراری نمیشه

     

    یک روز سوراخ کوچکی در یک پیله ظاهر شد. شخصی نشست و چند ساعت به جدال پروانه برای خارج شدن از سوراخ کوچک ایجاد شده درپیله نگاه کرد.
    سپس فعالیت پروانه متوقف شد و به نظر رسید تمام تلاش خود را انجام داده و نمی تواند ادامه دهد.
    آن شخص تصمیم گرفت به پروانه کمک کند و با قیچی پیله را باز کرد.  پروانه به راحتی از پیله خارج شد اما بدنش ضعیف و بالهایش چروک بود.

     


    آن شخص باز هم به تماشای پروانه ادامه داد چون انتظار داشت که بالهای پروانه باز، گسترده و محکم شوند و از بدن پروانه محافظت کنند

    هیچ اتفاقی نیفتاد!!!

     
     
    در واقع پروانه بقیه عمرش به خزیدن مشغول بود و هرگز نتوانست پرواز کند.
    چیزی که آن شخص با همه مهربانیش نمیدانست این بود که محدودیت پیله و تلاش لازم برای خروج از سوراخ آن،  راهی بود که خدا برای ترشح مایعاتی از بدن پروانه به بالهایش قرار داده بود تا پروانه بعد از خروج از پیله بتواند پرواز کند.

     

    گاهی اوقات تلاش تنها چیزیست که در زندگی نیاز داریم

    اگر خدا اجازه می داد که بدون هیچ مشکلی زندگی کنیم فلج میشدیم، به اندازه کافی قوی نبودیم و هرگز نمیتوانستیم پرواز کنیم.


    من قدرت خواستم و خدا مشکلاتی در سر راهم قرار داد تا قوی شوم.

     من دانایی خواستم و خدا به من مسایلی داد تا حل کنم.

     من سعادت و ترقی خواستم و خدا به من قدرت تفکر و قوت  ماهیچه داد تا کار کنم.

     من جرات خواستم و خدا موانعی سر راهم قرار داد تا بر آنها غلبه کنم

    من عشق خواستم و خدا افرادی به من نشان داد که نیازمند کمک بودند.

     من محبت خواستم و خدا به من فرصتهایی برای محبت  داد.

     من به  هر چه که خواستم نرسیدم..

     اما به هر چه که نیاز داشتم دست یافتم..

    خوشتون اومد میدونید وقتی داشتم این حکایت رو مینوشتم یاد یه جمله دیگه هم افتادم که دیالوگ یه فیلم بود :
    ما محبت خداوند رو نسبت به خودمون نمیتونیم درک کنیم و هنگام سختی فکر میکنیم مورد لطف خداوند نیستیم که دچار این گرفتاری شدیم در حالیکه لطف خداوند مثل لطف مادر به فرزندش میمونه که از ذوقش بچشو گاز میگیره یا گونشو فشار میده بچه میزنه زیر گریه و آزرده میشه چون اون نمیتونه بفهمه این از سر علاقه زیاد مادرشه

       

     

     


    نظرات دیگران ( )


    ? لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    پیله و پروانه
    فرشته ها چه می گویند؟
    گفتگو با خدا
    عشق

    Desigened By Parsiblog.com